نوید شاهد - کتاب «آخرین نبرد» به نویسندگی «داوود امیریان» و توسط نشر شاهد به چاپ رسیده است که یکی از عناوین آن «در راه آزادی کربلا به شهادت رسید» است. داستان از این قرار است که شهید محسن وزوایی با وجود کسالتی که داشت باز هم به جبهه رفت و برای آزادی خرمشهر در مقابل دشمن جنگید و به شهادت رسید. شهید وزوایی همیشه میگفت: « من کربلا را برای خودم نمی خواهم؛ بلکه برای نسل های بعدی میخواهم».
کد خبر: ۵۰۲۴۸۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۱۴
نوید شاهد – کتاب «بی نشان» از مجموعه کتاب هایی است که توسط نشر شاهد و به نویسندگی «محسن مطلق» به چاپ رسید که یکی از عناوین آن «تربیت در سیره امام حسین او را عاقبت بخیر کرد» است و موضوع داستان را اینگونه توصیف می کند: فرماندهی که مانند حضرت علی(ع) عبادت کردن را در خدمت کردن به مردم می دید و هیچ وقت از وسیله بیت المال برای مصارف شخصی خود استفاده نمی کرد.
کد خبر: ۵۰۲۲۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۰۹
داستان طنز دفاع مقدس
نوید شاهد - «خاطره انتقام شیرین که منجر به دوستی شد » عنوان یکی از داتسان های کتاب «مارادونا در سنگر دشمن» نوشته «داوود امیریان» است. در این داستان می خوانیم: چهل نفر رزمنده که تازه وارد پادگان شده بودند برای آموزش، به دلیل اینکه فرمانده در زمان خواب آنها را از خواب بیدار می کرد برای شبیخون و اینکه آمادگی ما را بسنجد، آنها هم تصمیم به تلافی گرفتند و در آخر منجر به دوستی شد.
کد خبر: ۵۰۱۳۳۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۲۸
داستانی از «داوود امیریان»
« صد تا به چپ، صد تا به راست» عنوان داستانی است که در کتاب «شمر، صدام و یارانش» با نویسندگی «داوود امیریان» به رشته تحریر در آمده و در نشر شاهد به چاپ رسیده است. در ادامه این داستان جذاب را با هم میخوانیم.
کد خبر: ۵۰۱۰۹۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۰۱
داستان «پای شکستهام مانع حضور در جبهه نشد» از کتاب «شمر، صدام و یارانش» نوشته «داوود امیریان» است که برای گروه سنی نوجوان نگاشته و به چاپ رسیده است. محور داستان پسر نوجوانی است که با سن کم و پای شکسته باز هم شوق رفتن به جبهه داشت که این دستان را با هم میخوانیم.
کد خبر: ۵۰۱۰۵۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۱۶
داستان طنز دفاع مقدس
نوید شاهد: نشر شاهد کتاب «ترکش های ولگرد» را برای گروه سنی نوجوانان منتشر کرده است که عنوان جلد پنجم آن «فرمانده، به شیرینی خجالتم در آمد» است. «داوود امیریان» نویسنده اثر، داستان را اینگونه روایت می کند: دو پاسدار مجبور شدند فرمانده خود را که در حالت خواب بود به جلسه ای که همه فرمانده لشکرها حضور داشتند ببرند و او را لای پتویی گذاشتند و حرکت کردند، ولی در راه اتفاقاتی رخ می دهد که در ادامه می خوانید.
کد خبر: ۵۰۰۱۸۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۰۸
مرکز هنرهای رقومی بسیج
ماجراهای خانواده نامدار: نگاهی طنز به خاطرات دفاع مقدس، برداشتی آزاد از مجموعه کتاب های ترکش های ولگرد
کد خبر: ۴۴۸۰۹۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۳